بررسي عملكرد اسرائيل از منظر معيارهاي حقوق بشر بين المللي
بررسي عملكرد اسرائيل از منظر معيارهاي حقوق بشر بين المللي
بررسي عملكرد اسرائيل از منظر معيارهاي حقوق بشر بين المللي
چكيده
مقدمه
تحولات حقوق بينالملل و رفتار دولتها
قواعد حقوق بشر دوستانة بينالملل
ـ آدمكشي عمدي، شكنجه يا رفتار خلاف انسانيت؛ نفي بلد يا انتقال غير قانوني؛ توقيف غير قانوني؛ محروميت از حق دادرسي منظم و بيطرفانه؛ گروگانگيري؛ تخريب يا تصرف اموال بدون هيچگونه ضرورت نظامي؛ ممنوعيت مجازات دسته جمعي، ايجاد ترس و تخويف، تروريسم غارت اموال و قصاص؛ انتقال اجباري دسته جمعي يا انفرادي و نقل مكان اشخاص مورد حمايت از اراضي اشغال شده؛ ممنوعيت انتقال يا نقل مكان قسمتي از نفوس كشور خود به اراضي اشغالي؛ و انهدام اموال منقول يا غير منقول شخصي، دولتي يا شركتهاي عمومي. علاوه بر آن، دولتها موظفند آمران و مرتكبان اعمال ممنوعه در مادة 147 را محاكمه كنند و به مجازات برسانند. افزون بر اين موارد، يكي از مهمترين اصول مندرج در كنوانسيون چهارم، ممنوعيت الحاق سرزمين از سوي دولت اشغالگر است كه بارها از سوي اسراييل نقض شده است. البته مقامات اسراييل همواره قابل اعمال بودن مقررات اين كنوانسيون بر سرزمينهاي اشغال را رد كردهاند تا بتوانند از زيربار تعهدات آن شانه خالي كنند، اما واكنش نهادهاي مختلف بينالمللي، به ويژه مجمع عمومي و شوراي امنيت سازمان ملل متحد، در قابل اعمال بودن اين كنوانسيونها كه به طور كلي حايز وضعيت عرفياند و در برخي از موارد، پارهاي از مواد مندرج در آنها به مرتبة آمره رسيدهاند، ترديدي برجاي نميگذارد.در مورد اشغال سرزمين فلسطينيها با تكيه بر زور و اخراج ساكنان بومي و مهاجرت دادن يهوديان غير بومي به اين سرزمينها، در حقوق بينالملل ممنوعيت و محكوميت صريح و قاطعي وجود دارد. از منظر حقوق بينالملل، تصرف سرزمين و حاكميت بر آن از طريق زور، نه تنها به دليل غير قانوني بودن ممنوع است، بلكه به طور خاص، هم بر اساس حقوق عرفي و هم بر اساس مقررات حقوق قراردادي، نامعتبر و نامشروع شمرده ميشود و ساير دولتها نيز از شناسايي اين گونه الحاقها منع شدهاند. در اين راستا ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:ماده يازده معاهد عدم تجاوز ريودوژانيرو 1933؛ ماده يازده كنوانسيون اروپايي حقوق و تكاليف دولتهاي 1933؛ ماده 5 (e) منشور سازمان دولتهاي آمريكايي 1948؛ اعلاميه 1938 كنفرانس پان آمريكن در «ليما» راجع به عدم شناسايي الحاق سرزمين به دست آمده از طريق زور؛ قطعنامة روابط دوستانه 24 اكتبر 1970 كه در چارچوب اصل ممنوعيت توسل به زور اعلام ميكند: «سرزمين هيچيك از دولتها نميتواند هدف تصرف و الحاق از طريق تهديد يا استفاده از زور از سوي دولتي ديگر قرار گيرد»؛ مادة 52 كنوانسيون حقوق معاهدات وين كه بر اساس آن حتي الحاق سرزمين مبتني بر معاهده نيز نامعتبر شناخته ميشود؛ و قطعنامة تعريف تجاوز.علاوه بر مقررات كلي فوق، نهادهاي مختلف بينالمللي نيز به طور خاص رفتار اسراييل در تصرف و الحاق و سرزمينهاي فلسطينيها را غير قانوني اعلام كرده و خواستار بازگرداندن وضعيت سابق شدهاند. از جمله مهمترين اين گونه تصميمات، قطعنامه 252 (1968) شوراي امنيت ملل متحد است كه «الحاق سرزمين از طريق نظامي را نامعتبر» اعلام كرده، بيان ميكند: «همه اقدامات اجرايي و حقوقي اسراييل، از جمله مصادره زمينها و اموال كه از رهگذر آنها وضعيت حقوقي اورشليم [قدس] تغيير مييابد، نامعتبر است و نميتوان آن وضعيت را تغيير دهد» و از اسراييل ميخواهد كه «بيدرنگ همه آن اقدامات را لغو كند و هر گونه فعاليتي از اين دست را متوقف سازد.» واكنش شديد شوراي امنيت در برابر اعلام پايتختي قدس (اورشليم) نيز در اينجا قابل ذكر است (قطعنامة 478) كه نه تنها اين اقدام را نقض حقوق بينالمللي ميداند، بلكه اعلام ميكند اين عمل اسراييل، هيچ تأثيري بر قابل اعمال بودن مقررات كنوانسيون چهارم ژنو در مورد سرزمينهاي اشغالي نميگذارد. شوراي وزيران اتحادية اروپايي نيز در سالهاي 1996 و 1997 در اعلاميههاي خود «اكتساب سرزمين از طريق زور را غير قابل قبول ميداند و بنابراين، حاكميت اسراييل بر آنها را نامشروع» اعلام ميكند.صرفنظر از قواعد حاكم بر «اشغال»، اسراييل به عنوان يكي از طرفين مخاصمه در جريان مناقشه مسلحانه نيز داراي تعهدات و تكاليفي به شرح زير است. گفتني است كه با توجه به عرفي شدن و قابل اعمال بودن ماده سه مشترك كنوانسيون چهارگانه ژنو بر تمامي انواع مخاصمات مسلحانه داخلي و بينالمللي و همچنين عرفي شدن تضمينهاي اساسي پروتكلهاي الحاقي 1977 به اين كنوانسيونها، اين گونه تعهدات در واقع ناشي از اسناد مزبور است:
1. ماده سه مشترك، علاوه بر لزوم رفتار انساني با كساني كه به طور مستقيم در جنگ شركت نداشته و همچنين آن دسته از افرادي كه سلاحهاي خود را بر زمين گذاشتهاند و يا به دلايلي قادر به ادامة جنگ نيستند، چهار دسته ممنوعيت كلي را بر ميشمارد كه عبارت است از: ممنوعيت لطمه به حيات يا تماميت جسماني؛ از جمله قتل با تمام اشكال آن، زخمي كردن، رفتار بيرحمانه، شكنجه و آزار، ممنوعيت گروگانگيري، ممنوعيت لطمه به حيثيت اشخاص و ممنوعيت اعدام و محكوم كردن افراد بدون حكم دادگاه صالح و جامع تضمينهاي قضايي ملل متمدن.
1-پروتكل اول الحاقي به كنوانسيونهاي ژنو نيز حاوي مقرراتي به شرح زير است:
ممنوعيت هر گونه عمل تلافيجويانه عليه افراد و اهداف مورد حمايت (ماده 20)؛ لزوم انجام تفكيك بين غير نظاميان و اهداف غير نظامي از يك سو و اهداف نظامي و نظاميان از سوي ديگر در هنگام حمله (ماده 41)؛ ممنوعيت تهديد يا به كارگيري خشونتهايي كه هدف اصلي آنها اشاعة ترور و وحشت در ميان غير نظاميان است (ماده 51)؛ ممنوعيت حملات غير قابل تفكيك؛ از جمله هدف بمباران قرار دادن شهرها، روستاها و حومة آنها و حملاتي كه قاعده تناسب را نقض ميكند؛ سپر قرار دادن غير نظاميان در برابر حملات نظامي (ماده 51)؛ لزوم رعايت اصل تناسب ـ حتي هنگام به اهداف نظامي كه انتظار ميرود موجب كشته يا زخمي شدن غير نظاميان يا اهداف غير نظامي شود ـ در صورتي كه فراتر از نتايج مورد انتظار نظامي باشد (مادة 48)؛ ممنوعيت حمله به اماكن فرهنگي (بناهاي تاريخي، آثار هنري، عبادتگاهها)(مادة 53)؛ لزوم انجام احتياطهاي ممكن، هنگام حمله و دفاع به منظور ايراد كمترين صدمه و آسيب به غير نظاميان (مواد 57 و 58)؛ مصونيت مكانهاي بيدفاع در برابر حمله نظامي (مادة 59). علاوه بر آن، نقض مقررات جنگ [از سوي طرف مقابل] نبايد بهانهاي براي محروم كردن افراد از حقوق مربوط به اسراي جنگي باشد.
2. مقررات پروتكل دوم (تا آنجا كه در مقررات پيشين تكرار نشده) عبارت است از:
ممنوعيت مجازاتهاي دسته جمعي (مبتني بر اين اصل كه هر فرد بايد شخصاً مسئول اعمال خود باشد و نميتوان دستهاي از افراد را به سبب عمل يك يا چند نفر ديگر مجازات كرد)؛ ممنوعيت اقدامات تروريستي؛ ممنوعيت غارت؛ ممنوعيت تهديد به ارتكاب هر يك از اعمال فوق.
افزون بر آن، پروتكل دوم ضمن تكرار ممنوعيت محكوميت و اعدام بدون محاكمه مندرج در مادة سه مشترك كنوانسيونهاي ژنو، برخي تضمينهاي قضايي را بر ميشمارد كه بايد هنگام رسيدگي قضايي ومراحل دادرسي رعايت گردد. در تهيه اين ماده، اساساً اصول مندرج در كنوانسيونهاي دوم و چهارم ژنو 1949 ـ به ويژه ميثاق حقوق مدني و سياسي ـ مورد توجه قرار گرفته است كه تجاوز از ماده پنج آن حتي اگر وضعيت اضطراري تهديد كنندة حيات ملت نيز پيش آيد، مجاز نيست.به علاوه بر اساس مادة سيزده اين پروتكل، حمله مستقيم به افراد و جمعيتهاي غير نظامي ممنوع است و همچنين هدف حمله قرار دادن جمعيت غير نظامي و اعمال خشونتباري را كه هدف عمده آن، گسترش ترس و وحشت در ميان جمعيت غير نظامي باشد، ممنوع ميكند. به موجب ماده چهارده به قحطي كشاندن جمعيت غير نظامي به عنوان يك شيوة نظامي، ممنوع است.بديهي است كه وفق مقررات فوق الذكر، برخورد اسراييل با فلسطينيها در جريان انتفاضه و بهرهبرداري از امكانات نظامي سنگين در تخريب شهرها و اماكن غير نظامي و همچنين نابودي و تخريب منازل به همراه ايجاد ترس و وحشت و همچنين ترور رهبران غير نظامي فلسطين و مجازاتهاي دسته جمعي غير نظاميان به بهانة پناه رفتن مبارزان مسلح در ميان آنان حكايت از اهداف برنامهريزي شدهاي دارد كه اساساً در تضاد محض با پارادايمي است كه ابتناي منطقي قواعد حقوق بشردوستانة فوق الذكر بر آنهاست.
قواعد حقوق بشر بينالمللي
1. حقوق متعلق به افراد بشر
بند دوم مادة يك منشور ملل متحد بر حق تعيين سرنوشتبه عنوان يكي از اهداف منشور تأكيد ميورزد و مادة 55 نيز با اعلام اين اصل به مثابه يكي از بنيانهاي روابط مسالمتآميز و دوستانة ملتها، آن را تا حد يك تعهد الزامآور بالا ميبرد.از اين رو، اين اصل، هم در معاهدههاي بينالمللي و هم در حقوق بينالملل عرفي از منزلتي فوقالعاده برخوردارشده است. هر دو ميثاق حقوق مدني و سياسي و حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، حق تعيين سرنوشت را در رأس ساير حقوق انساني بر شمردهاند. اين اصل كه در حقوق بينالملل سنتي به واقع قلمروي ضد استعماري دارد و شامل سه گروه از ملتها ميشود كه يا تحت سلطه استعمارياند، يا زير سلطه خارجي به سر ميبرند و يا مردمي كه رژيمي نژاد پرست بر آنان حاكم است، امروز در پرتو تحولات جديد، چهرة ديگري نيز پيدا كرده و به معياري براي امكان سنجش مشروعيت دولت حاكم از منظر اقبال عومي مردم و احياناً توجيه مداخله بينالمللي در امور داخلي كشورها براي حمايت از مردم به اصطلاح تحت ستم بدل شده است.از اين رو «حكومت مشروع در جهان معاصر، حكومتي شايسته انسانهايي است كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر، تصوير شده است: افراد برابر و مستقلي كه به صورت جمعي، سرنوشتشان را رقم ميزنند و متعهد به رعايت كلية حقوق همة هموطنانشان هستند.» جالب توجه است كه فلسطينيها از هر دو منظر، مستحق برخورداري از حق تعيين سرنوشت هستند: نخست، آن جهت كه تحت سلطه اشغالگر خارجي و رژيمي نژادپرست قرار دارند؛ و دوم، از آن جهت كه از مشاركت در امور سياسي و برخورداري از حقوق و آزاديهاي سياسي، محروم شدهاند. مادة 21 اعلاميه جهاني حقوق بشر، اساس و منشاء قدرت حومت را اردة مردم ميداند و مادة 25 ميثاق حقوق مدني و سياسي اشعال ميدارد: «هركس حق دارد در امور عمومي، مستقيم يا از طريق نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شدهاند، مشاركت جويد.» از اين ديدگاه، «حق و دموكراسي زاده ميشود و با توجه به تحولات پس از جنگ سرد، ضمانت اجراي بينالمللي مييابد»؛ ضمانتهايي چون امتناع از گسترش كمك به دولتهايي كه نسبت به اصلاحات دموكراتيك بيعلاقه هستند؛ تغيير معيار شناسايي دولتها و حكومتها از «معيار سياسي» كنترل مؤثر به سمت «معيار حقوقي» مشروعيت دموكراتيك؛ شرط تأمين دموكراسي براي عضويت در اتحاديهها و معادهها؛ امكان ناديده گرفتن تعهدات دولتهاي غير دموكراتيك قبلي از سوي دولتهاي تازه دموكراتيك؛ مداخله نظامي شوراي امنيت عليه رژيم كودتا و اعاده دموكراسيها (در هائيتي و سومالي)؛ صدور مجوز به اعمال قوة قهريه با هدف دفاع از دموكراسي و حق تعيين سرنوشت يك ملت و حقوق بشر در جهت پرهيز از به خطر افتادن صلح و امنيت بينالمللي.علاوه بر اصول و مقررات مربوط به تثبيت حق تعيين سرنوشت به طور كلي، جامعة جهاني به منزله يكي از مصاديق بارز مردم مستحق اين حق، بارها و بارها فلسطينيها را به تصريح مورد اشاره قرار داده است؛ مثل، قطعنامة 3236 مجمع عمومي ملل متحد و قطعنامه 242 شوراي امنيت. كنفرانس بينالمللي «مسئلة فلسطين» كه در سال 1983 با شركت 117 دولت در ژنو برگزار گرديد، ضمن اشغالگر خواندن اسراييل، حقوق مردم فلسطين از جمله، حق تعيين سرنوشت را مورد شناسايي و تأييد قرار داد.ذكر اين نكته لازم است كه علاوه بر حق تعيين سرنوشت، حق توسل به زور و حق دستيابي به تسليحات براي تحقق اصل تعيين سرنوشت نيز در اسناد بينالمللي به رسميت شناخته شده است. توسل به زور از سوي نهتهاي رهايي بخش به عنوان يكي از استثنائات اصل منع توسل به زور در حقوق بينالملل به شمار ميرود.
حق حيات در واقع، بالاترين حق انساني است كه به هيچ وجه، حتي در زمان جنگ و وضعيتهاي اضطراري، قابل عدول نيست. مادة سه اعلاميه جهاني حقوق بشر، مادة 6 (1) ميثاق حقوق مدني و سياسي و بسياري از اسناد لازم الاجراي بينالمللي ديگر، اين حق را به رسميت شناخته و تعرض به آن را ممنوع كردهاند. نمونههاي مثالي نقض اين حق عبارت است از: توقيف يا آدمربايي، همراه با اعدام خودسرانه يا از طريق محاكمه اختصاري از سوي رقباي سياسي يا اعضاي نيروهاي مسلح يا نيروهاي امنيتي يا پليس كه اغلب به گونهاي سيستماتيك در برخي رژيمها جريان دارد و يا در جريان مناقشات مسلحانه داخلي يا بينالمللي روي ميدهد. گفتني است كه حق حيات، يك حق مطلق نيست و در موارد بسيار استثنايي (ارتكاب جنايتهاي بسيار مهم) و آن هم بر اساس حكم قطعي صادره از دادگاه صالح و با در نظر گرفتن آيين دادرسي كيفري، قابل سلب است.
ماده نه ميثاق حقوق مدني و سياسي، ضمن اعلام اين حق، سلب آن را منوط و مشروط به موارد قانوني كرده است؛ از جمله اينكه، هيچكس را نميتوان خودسرانه (بدون مجوز) دستگير و يا بازداشت كرد؛ از هيچكس نميتوان سلب آزادي كرد، مگر به جهات و طبق آيين دادرسي مقرر به حكم قانون. بندهاي ديگر اين ماده، الزامات ديگري را مقرر ميكند كه به طور خلاصه عبارت ات از: لزوم اطلاع فرد دستگير شده از علل دستگيري در اسرع وقت؛ لزوم حاضر كردن وي در اسرع وقت در محضر دادرس؛ حق تظلم فرد دستگير شده در نزد دادگاه و رسيدگي به قانوني بودن بازداشت وي و صدور حكم آزادي او در صورت غير قانوني بودن بازداشت؛ حق جبران خسارت در صورت غير قانوني بودن بازداشت. اينحق، علاوه بر الزامات فوق، حق عبور و مرور آزادانه و انتخاب آزادانه مسكن در سرزمين خود، آزادي ترك وطن و ممنوعيت محروم كردن خودسرانه (بدون مجوز) افراد از بازگشت به وطن را نيز در پي دارد (ماده ده ميثاق حقوق مدني و سياسي).حق امنيت شخصي، مستلزم تعهد دولت به فراهمسازي پارهاي از حداقل حفاظتها و حمايتها نسبت به افرادي است كه ممكن است حيات يا تماميت جسماني آنان از سوي اشخاص خصوصي تهديد شود. مفقود الاثر كردن (ناپديد سازي) افراد، يكي از انواع تخلف از اين حق به شمار ميرود.
ماده چهارده ميثاق حقوق مدني و سياسي دربارة اين ضمانتها، اصول مهمي را بيان ميكند كه امروزه جزء اساسي هر نظام قضايي مدرن و عادلانه، جزء حقوق بنيادين حقوق شهروندي و همچنين يكي از محورهاي اساسي حداقل استانداردهاي حقوق بشر بينالمللي به حساب ميآيند: تساوي همة افراد در برابر دادگاهها و محاكم دادگستري؛ حق رسيدگي منصفانه و علني در يك دادگاه صالح و بيطرف و طبق قانون به دادخواهي همة افراد؛ اصل بودن برائت تا قبل از اثبات جرم؛ لزوم مطلع كردن فرد متهم در اسرع وقت از نوع و علل اتهام؛ در اختيار گذاشتن وقت و تسهيلات كافي براي تهيه دفاع از خود و حق دسترسي به وكيل؛ لزوم در اختيار گذاشتن امكان پرسش از شهودي كه عليه او شهادت ميدهند؛ عدم اجبار به شهادت عليه خود و يا اعتراف به جرم خود؛ و امكان تجديد نظر خواهي.اما در عمل، سياست اسراييل همواره در جهت نقض اصول دادرسي بوده است؛ به طور مثال، قانوني در بيستم مارس 1950 تحت عنوان «قانون تصرف املاك بدون سرپرست» به تصويب رسيد و بر مبناي آن بسياري از زمينهاي متعلق به فلسطينيها و نيز زمينها و موقوفات اسلامي، تحت تصرف يهوديان قرار گرفت. ماده 28 اين قانون به سرپرست املاك و مستغلات بدون صاحب، اختيار تام داد تا هر زميني كه صاحب يا صاحبان آن را غايب تشخيص ميدهد به تملك دولت درآورد؛ در اين اثنا، هيچ نوع اعتراضي مورد قبول نيست و حتي در صورت حضور بالفعل صاحبان اين املاك، تصميمات سرپرست، لازمالاجرا است و هيچ مقامي نميتواند از وي خواستار منبعي شود كه بر اساس آن، ملك، بدون صاحب تشخيص داده شده است؛ يعني تصميم سرپرست، غير قابل نقض است.نكتة قابل توجه اينكه، عدالت (قضايي) نه تنها بايد به اجرا گذاشته شود، بلكه بايد اين گونه نيز به نظر برسد و اين قاعده آرماني مشهور، منطق نهفته در پشت دادرسيهاي عمومي است.
اعمال سياسهاي تبعيض آميز عليه جمعيتهاي خاص بر اساس نژاد، دين و غيره امروزه در حقوق بينالمللي از چنان محكوميتي برخوردار گرديده كه در اساسنامه ديوان بينالمللي كيفري از جمله جنايتهاي ضد بشري قابل تعقيب و مجازت شمرده شده است.علاوه بر اين، ماده هفت اين اساسنامه كه به احصا و تعريف جنايتهاي ضد بشري اختصاص دارد به مصاديقي همچون قتل، ريشه كن كردن، تبعيد يا كوچ اجباري جمعي، حبس يا ايجاد محروميت شديد از آزادي جسماني، شكنجه، تعقيب و آزار مداوم هر گروه يا مجموعه مشخصي به علل سياسي، نژادي، ملي، قومي، و ناپديد كردن اجباري اشخاص اشاره ميكند كه در چارچوب يك حمله گسترده و سازمان يافته بر ضد يك جمعيت غير نظامي و با علم به آن حمله صورت ميگيرد؛ يعني، اعمالي كه طي دهها سال پس از اشغال فلسطين ـ به ويژه با در جريان انتفاضه دوم ـ صورت گرفته است. در اين خصوص، گفتني است كه اسراييل از ابتداي تشكيل تا كنون، نه تنها موجبات فرار و يا اخراج دستهجمعي ساكنان سرزمينهاي اشغالي را فراهم آورده است (در دو مورد، حتي به ميزان نصف جمعيت ساكن و به ميزان بيش از پانصد هزار نفر)، بلكه با طرح و اعمال اجراي سياست شهرك سازي به نفع يهوديان و عليه اعراب بومي، صدها هزار نفر يهودي مهاجر را نيز در سرزمينهاي اشغالي اسكان داده است. در اين راستا، علاوه بر موارد پراكنده و موردي، اسراييل اقدام به پنج نوبت مصادره وسيع املاك اعراب ساكن و اختصاص آنها به يهوديان مهاجر در ژانويه 1968، اوت 1970، مارس 1980، آوريل 1991 و آوريل 1992 ـ فقط در قدس ـ كرده است. افزون بر آن، اين رويه در تصويب قوانيني نيز مشاهده ميشود كه به راحتي اموال غير يهوديان را به نفع يوديان مصادره ميكند.نكته درخور توجه آنكه، شوراي امنيت در قطعنامههاي 252 (1968) و 298 (1971) مصادره اموال و ملاك و انتقال جمعيتها و افراد را نامعتبر بر ميشمارد و در سال 1976 نيز اعلام ميكند كه اقدامات اسراييل در جهت تغيير تركيب دموگرافي و ويژگيهاي جغرافيايي سرزمينهاي اشغالي و به ويژه شهركسازي آن دولت به شدت محكوم است. افزون بر آن، شوراي امنيت، طي قطعنامه 446 (1979)، كميسيوني را مأمور رسيدگي به وضعيت مربوط به شهركسازي در سرزمينهاي عربي اشغال شده پس از سال 1967 و همچنين، مأمور تصميمگيري در مورداينوضعيت در پرتو يافتههاي خود كرد. اين كميسيون پس از بررسيهاي فراوان نتيجه گرفت كه «رژيم اسراييل درگير يك فرآيند گسترده، سيستماتيك و عمدي شهركسازي در سرزمينهاي اشغالي شده است كه بايد مسئوليت كامل آن را بر عهده گيرد.» اين كميته در ادامه افزود: «ارتباط وثيقي بين شهركسازي و كاهش جمعيت اعراب از يك سو و همچنين، تغييرات شديد و نامطلوب اقتصادي، اجتماعي براي زندگي روزانه جمعيت باقي مانده عرب وجود دارد، و ... سياست شهركسازي، تغييرات عميق و غير قابل جبراني از نظر جغرافيايي و دموگرافيك در آن سرزمينها بر جاي خواهد گذاشت ... كه نقض كنوانسيون چهارم ژنو و قطعنامههاي متعدد مجمع عمومي شوراي امنيت محسوب ميشود.» شورا خود نيز در قطعنامة 465 (1980)، سياست شهركسازي اسراييل را نقض فاحش و وقيحانه كنوانسيون چهارم 1949 ژنو دانسته است. بر اين اساس ميتوان رفتار اسراييل را هم بر اساس قواعد كلي حقوق بينالملل و هم به شهادت نهادهاي معتبر و بيطرف جهاني، رفتاري نژادپرستانه محسوب كرد كه بر مبناي حقوق كيفري بينالمللي به عنوان مجموعهاي از اقدامات جنايتبار، قابل تعقيب و مجازات تلقي ميشود.
2. قواعد ومقررات مربوط به شورشها و ناآراميهاي مردمي
اين اسناد، مقررات ويژهاي را براي برخورد با هر گونه بينظمي اجتماعي مقرر كردهاند كه پارهاي از مهمترين آنها عبارت است از:
ـ استفاده از زور از سوي پليس، تنها زماني كه به طور مشخص ضروري باشد و تا اندازهاي كه وظيفة آنها ايجاب ميكند؛
ـ استفاهد از زور و سلاح گرم از سوي پليس، متناسب با معيارهاي حقوق بشر؛
ـ الزام دولتها و آژانس پليس در تجهيز و تدارك پليس به سلاحهايي با كمترين امكان آسيبرساني، از جمله سلاحهاي غير كشنده؛
ـ [در حد امكان] لزوم به كارگيري ابزارهاي غير خشن، قبل از توسل به زور و اسلحه؛
ـ اعمال محدوديت بر استفادههاي ناگزير پليس از اسلحه و عمل كردن متناسب با ميزان وخامت اوضاع و متناسب با دستيابي به هدف؛
ـ به حداقل رساندن صدمه و جراحتها و رعايت حفظ زندگي انساني؛
ـ عدم استفاده از اسلحه عليه اشخاص، مگر در موارد دفاع از خود و ديگران در برابر تهديد فوري به مرگ يا جراحت شديد؛
ـ به رسميت شناختن تجمعات قانوني؛
ـ برخورد غير خشن و عدم استفاده از زور و اسلحه به هنگام برخورد با تجمعات غير قانوني اما مسالمتآميز؛
ـ ممنوعيت و مجازات اعدامهاي فراقانوني و قتلهاي عمدي؛
ـ الزام به رسيدگي به شكايتهاي بستگان در مورد غير طبيعي بودن مرگ.
افزون بر اين، واقعيت آن است كه همه دولتها از اين آزادي نسبي برخوردارند كه وضعيت تهديد كننده نظم عمومي خود را شناسايي كنند و براي اعادة وضعيت عادي و استقرار نظم به اقدامات مقتضي مبادرت ورزند؛ وضعيت اضطراري را اعلام و حتي از زور استفاده كنند، اما مطابق پيشنويس مواد مربوط به مسئوليت دولت در كميسيون حقوق بينالملل، اعلام وضعيتهاي اضطراري از سوي دولت، تنها در صورتي ممكن است كه اين امر، تنها ابزار تضمين يك منفعت بنيادي و اساسي در برابر خطر فوري و شديد باشد و به منظور فراهم آوردن تضمينهاي بيشتر و محكمتر، اين قاعده بايد پيشاپيش، قبل از بروز بحران وضع شود و مشتمل بر ساز و كارهايي جهت كنترل، قانونمند كردن و نهادينهسازي اقداماتي باشد كه در زمان بحران و وضعيت فوق العاده صورت ميگيرد. در عين حال، اعلام وضعيت اضطراري براي ساير دولتهاي نيز مشخص شود، يعني حالت فوق العاده به طور رسمي اعلام شود.سرانجام ميتوان با توجه به بند يك مادة هفت اساسنامه ديوان كيفري بينالمللي در تعريف و شمارش جنايتهاي عليه بشريت و همچنين با عنايت به بند دو همين ماده اقدامات زير را از جمله محدوديتهاي دولتها در برخورد با ناآراميهاي داخلي برشمرد: قتل؛ تبعيد يا كوچ اجباري جمعيت، حبس يا ايجاد محروميت شديد از آزادي جسماني كه بر خلاف قواعد اساسي حقوق بينالملل انجام ميشود، تعقيب و آزار مداوم هر گروه يا مجموعه مشخصي به علل سياسي، نژادي، ملي، قومي، فرهنگي، مذهبي، جنسيت يا علل ديگر، جنايت، تبعيض نژادي و اعمال غير انساني مشابه ديگري كه آگاهانه به قصد ايجاد رنج عظيم يا صدمه شديد به جسم يا سلامت روحي و جسمي صورت پذيرد.افزون بر آن، مادة شش همين اساسنامه، جنايت نسلكشي را ذكر كرده است كه با توجه به سياق ماده ميتوان گفت ممكن است هم در زمان مناقشه مسلحانه ـ اعم از داخلي و بينالمللي ـ و هم در زمان صلح، ارتكاب يابد؛ يعني، اعمالي كه به قصد نابود كردن تمام يا قسمتي از يك گروه ملي، قومي نژادي يا مذهبي انجام ميشود: قتل اعضاي گروه، ايراد صدمه شديد نسبت به سلامت جسمي يا روحي اعضاي يك گروه، قرار دادن عمدي گروه در معرض اوضاع و احوال زندگي نامناسبي كه منتهي به زوال قواي جسمي كلي يا جزيي آن بشود.
با توجه به استانداردهاي پيش گفته، وضعيت در سرزمينهاي اشغالي چگونه است؟
امروزه خوشبختانه گردش آزادانه اطلاعات، اين امكان را در اختيار جهانيان گذاشته است كه از گزارشهاي فراوان نهادهاي بيطرف و معتبر بينالمللي در موارد مختلف، آگاهي يابند و به گونهاي منصفانه به قضاوت بنشينند. يكي از چشمگيرترين موارد، به گزارشهاي اين گونه سازمانها ونهادها دربارة سرزمينهاي فلسطيني مربوط است؛ از جمله، سازمان ديدهبان حقوق بشر در گزارش مفصلي در سال 1994، پرده از جريان شكنجه گسترده و برنامهريزي شده همراه با مصونيت براي عاملان و آمران آنها برداشت كه طي آن، به بازداشت غير قانوني بيش از صدهزار فلسطيني از آغاز انتفاضه در دسامبر 1987 اشاره شده و مواردي از نقض اصول اساسي حقوق بينالملل گزارش شده است. (محدوديتهاي فيزيك و فشارهاي رواني به مدت طولاني، نگهداري در شرايط سخت و سرما، جلوگير ياز ملاقات با وكيل و خانوادهها، مواردي از قتل در زير شكنجه، جلوگيري از خواب به مدت طولاني با چشمبند، عدم مراقبتهاي پزشكي و ...) عفو بينالملل اخيراً در گزارشي در مورد وضعيت سلامتي بيش از هزار زنداني فلسطيني بازداشت شده از سوي نيروهاي نظامي اسراييل (IDF) در اردوگاهها و شهرهاي كرانه باختري و نوار غزه، ضمن اظهار نگراني، به موارد زير اشاره كرده است:
ـ شكنجه از طريق زدن و شكستن و نگهداري طولاني مدت در وضعيتهاي دردناك؛
ـ نگه داشتن بازداشتيها در وضعيتهاي بيرحمانه، غير انساني، همراه با رفتار موهن و تحقير آميز؛
ـ صدور يك دستور نظامي مبني بر ممانعت از دستيابي به وكيل از سوي متهمان؛
ـ زدن دستبند به مدت طولاني همراه با محروميت از غذا، آب و اجازة توالت؛
ـ نگهداري آنان در سلولهاي سرد بدون هيچ پتو و پوشش؛
ـ خودداري از اطلاعدادن به خانوادهها در مورد علل بازداشت و محلل بازداشت؛
ـ اعدام خارج از رويه قضايي برخي از زندانيان.
اين گزارش همچنين به اعدام بدون محاكمه غير نظاميان، هدف قرار دادن آمبولانسها و كاركنان پزشكي، فراري دادن غير نظاميان از خانههايشان حتي در ساعتهاي غير حكومت نظامي، شليك به غير نظاميان در خيابانها در جريان اشغال نظامي شهرهاي رامالله، قلقيليه، طولكرم و جنين اشاره دارد.عفو بينالملل در سال 2001 از قول از قول كميته ضد شكنجه خود، سياست مسدود سازي [راهها] و تخريب خانههاي فلسطينيها را رفتارهاي وحشيانه، غير انساني و موهن شمرد كه در تضاد با ماده 16 كنوانسيون مبارزه عليه شكنجه و رفتارهاي غير انساني قرار دارد. اين گزارش عنوان كرد كه تخريب خانههاي فلسطينيها كه تنها در سال 2000 به پانصد مورد بالغ شد و آوارگي و بيخانماني چهار هزار فلسطيني (اكثراً كودكان) را به دنبال داشت، يا به دليل مجازاتي عليه نقض قوانين شهرسازيهاي تبعيض آميز صورت ميپذيرد و يا به علل امنيتي.كميسارياي عالي حقوق بشر ضمن اشاره به قتل و اعدامهاي خارج از رويه قانوني، دستگيريهاي گسترده، قطع آب و برق، جلوگيري از كمكهاي بشر دوستانه و جلوگيري از كمكهاي پزشكي، اين موارد را مثالهايي تراژيك از خشونت روز افزون و محروميت خودسرانه از حق زندگي شمرده است.طبق گزارش ديدهبان حقوق بشر، مجلس قانونگذاري اسراييل در چهارم مارس سال جاري قانون «بازداشت نظاميان غير قانوني» را به تصويب رساند كه بر اساس آن، نيروهاي امنيتي و نظامي اسراييل اجازه مييابند اقدام به دستگيري افرادي كنند كه مستقيم يا غير مستقيم مظنون به عمليات خصمانه عليه اسراييل و يا وابسته به نيروهاي يي هستند كه عليه اسرايلي فعاليت دارند. بر اساس اين قانون، تمام اين گونه اشخاص به منزله تهديد امنيتي محسوب ميشوند و بنابراين ميتوان آنان را بدون هيچگونه اتهام يا محاكمهاي تا هنگامي كه فعاليتهاي خصمانه عليه اسرايلي ادامه دارد، در بازداشت نگه داشت. سازمان ديدهبان حقوق بشر، معتقد است كه اين قانونگذاري نادرست، اساسيترين اصول حقوق بينالملل را زير پا ميگذارد.گفتني است كه گزارشهاي فوق، صرفاً به منظور ارايه پارهاي از هزاران اسناد و مداركي است كه ماهانه دربارة عملكرد اسراييل از سوي نهادهاي معتبر و بيطرف بينالمللي به افكار عمومي جهان ارايه ميشود. بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه عملكرد اسراييل، مقامات و نظاميان آن در زمينه برخورد با مردم فلسطين، يكسره در تقابل با حداقل معيارهاي حقوق بشر به رسميت شناخته شدة بينالمللي است.
كيفري شدن تخلفات حقوق بشر و حقوق بشردوستانه
مداخله بشر دوستانه
نتيجهگيري
منبع:/var/www/vhosts/rasad.ir/
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}